یه وقتایی در تنگناهای سخت روحی قرار می گیریم .. غم و غصه تاری میشه بر وجود نشاط و حس زندگی .. حس خوب بودنی که آنطور که باید باشد، نیست......
اعتراف میکنم چندماهی در این تالاب غرق بودم و هستم
محیط کارم با اومدن همکار جدید پرتنش شده ... نبود همسر ..کارهای خونه .. مشغله های مربوط به بچه ها و مهم تر از همه منی که بیمار شده و در عین نیاز به تنها بودن در وسط تنش های مختلف قرار گرفته
بفکر تغییر شدم.. حتما یه جای کار میلنگه .. یه تکه از این پازل درست نیست ..
باید برنامه ریزیامو تغییر بدم ..... نمیخام تبدیل به زنی افسرده حال بشم .. زنی که یه تکه از وجودش در کنار عزیزانش جا ماند ..
زنی که کمبود لمس مردش روح زندگیشو تیره و تار کرد .....
مستقل بودنمو باید دوباره بسازم .. از این گرداب دوباره سر بلند کنم ...... شمع لذت بردن رو دوباره روشن کنم.. از شیرین زبانی های بچه هایم لذت ببرم ..
قبول کنم نبودن ها همیشگی نیست و اگر باشد بی علت نیست .....
قبول کنم بخاطر افکارم خودم محیط خانه را به فاز بدخلقی میبرم..
الشن و آیسانا در کنار باباشون خوشن ..ظاهرا کمبودهایی که من حس میکنم بیشتر فضا رو خراب میکنه ...
چقدر سخته پوست انداختن و دوباره متولد شدن
عزیزم تو قدرت مندی و موفق خواهی شد
ممنونم از پیام پرانرژیتون
سلام اجی خوبی ان شاءالله که درست میشه همه چی
سلام عزیزم
به لطف دعای مهربانانی چون شما
مگه همسرتون راه دور کار می کنند؟
افتان و خیزان داریم همش اما یک روزی قشنگ سرپا می شیم .
رویا جان همسر کار دوم میره یا شیفت خونه پدر و مادرش که پیرن
انشالله
تو میتونی عزیزم قوی هستی...