یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

دعای روزهای اول سال 1403 : خدایا  دلم را  انقدر  بزرگ کن که همه غم هایت توش جا بگیرن ..

قبل فوت مادرم حس دردناک  ازدست دادن عزیز را درک نکرده بودم .. احساسی که کاملا متفاوت از غم و اندوهه ....... و الان یه حس جدید دیگه رو دارم تجربه میکنم.. با این حساب غیر از غم و شادی.. خشم ، ترس و تنفر حس های دیگه ای هم هستن که ممکنه  آدمی تا آخر عمر تجربه شون نکنه ... تجربه بی وفایی و یا خیانت همسر  احساسی کاملا متفاوت با احساسات درک و تجربه شده قبلی است...

در دنیای عجیبی محبوس شده ام.. خیلی حرفها تو ذهنم میچرخه ... تفکرات و تخیلات و هزار تا سوال بی جواب که خوره روح و جان می شوند و ذهن را بیمار می کنند..

 متوجه اشک های آخر شبم  میشه و بهم میگه  باید باهام حرف بزنی ولی بهش گفتم که هیچ کمکی از دستش برنمیاد و باید خودم حال خودمو خوب کنم........

 اون تصویر عاشقانه و متعهدانه ای که ازش داشتم  به گند کشیده شده .. اعتمادم .. امیدم.. روزهای زیبایی که میخاستم باهاش عمرمو بسر کنم ... اون بغل کردنهایی که ناب و پر از دوست داشتن بود و الان جاشو به حس های آزاردهنده داده.. دوستت دارم گفتن هایی که بوی تعفن گرفته ...

 امید و دلخوشی زندگیم  برباد رفته.. 

باید یک من جدید بسازم .......... وای بر دل تنهای صبور  .. پرد رد ..ظلم دیده .......  

نظرات 2 + ارسال نظر
رویا جمعه 24 فروردین 1403 ساعت 21:47 http://hezaran-harfenagofte.blogsky.com

زهرا جان
فکر کردم اشتباهی خوندم موضوع همسرت رو .

رهآ دوشنبه 20 فروردین 1403 ساعت 20:32 http://Ra-ha.blog.ir

درکت میکنم .. و چه تلخ که میفهمم چی میگی و چه حسی داری ..
دلم خواست بغلت کنم ...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.