یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

سفر

زندگیم یجورایی مثل یه  کوه مسیر زیگزاکی رو داره طی میکنه عید که میشه یه مسیر طولانی رو میریم زادگاه خودم و یه حال و هوای دیگه رو همراه بچه هام تجربه می کنیم و دوباره اینهمه راه خسته کننده رو برمی گردیم تا دوباره تابستون این مسیر رفت و برگشت تکرار میشه ...... رفتیم همش دنبال پسری بودم تا از پله ها نیوفته و بخودش آسیب نزنه . مامان وضعیتش نسبت به عید خیلی افت کرده بود افسوس که زیربار منت هاست مادری که 10تا بچه رو بزرگ کرده برا آبی که رو دستش بریزن نق و نوق میشنوه ......... پدرم عمل جراحی سختی رو پشت سر گذاشته بود و مثل همیشه من بیخبر ....... وضعیت خواهر مطلقه ام و دخترش هم ناراحت کننده بود............ خلاصه 5روزی زودتر برگشتیم. تو پروسه از شیر گرفتن پسری هستم  بماند که خودم چقدر ناراحت شدم و گریه کردم مثل تجربه جدایی ....همش توبغلم سرپا بودم و کمردرد گرفتم ........ اینم مثل سختیای دیگه تنهایی دارم سپریش میکنم........ مهر داره میاد و من پر از استرس ..........  ساعت خروج از مدرسه دخترکم که کلاس اول میره صبح ها 11و25 دقیقه میشه و ساعت خروج باباش 11 و45 که تا بخاد بره دنبالش حداقل نیم ساعتی تو مسیره ..........  پسری که باید مهد بزارم و با گریه هاش دلم میسوزه ........... و کارای خونه و.. که وقت سرخاروندنم برامون نمیمونه ......... خدایا کمکم کن 

نظرات 1 + ارسال نظر
اسما شنبه 23 شهریور 1398 ساعت 15:03 https://asmavabacheha.blogsky.com

پارسال گذشت امسال هم میگذره
من از پارسال خیلی تجربه گرفتم
دیگه موقع بیماری دست و پام رو گم نخواهم کرد دیگه خیلی از رفتارهای ناشیانه ام رو تکرار نخواهم کرد تو قوی تر از منی با تدبیر تر از منی میتونی مثل پارسال مدیریت کنی .
راستی اونجا آژانس با نوان نیست که تو اون فاصله دخترک رو بیاره پیش تو یا باباش؟

ممنونم از فروتنی و لطفت. آیسان دختر استرسیه... اگه پدربزرگش خونشونو بیاره اینجا و اگه باهامون همکاری کنه وضع بهتر میشه وگرنه براش سرویس میگیرم اگه بشه از راننده های اداره خودمون باشه که قابل اطمینان تره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.