حاجی زنگ زده بود از رفتن خواهر به شمال ناراحت بود . میگفت زنگ بزنم بگم فلانی شمال نزدیک تره یا اینجا !
گفتم حاجی فراموش کردی تابستون اومده بودن دیگه .... با لحن خاصی گفت آره فراموش کردم ... از تابستون چندماه میگذره ؟
گفتم دو ماه....
گفت: بزار بچه هات بزرگ شن بعد میفهمی دو ماه دوری یعنی چی !
.....................................................
اولین بار بود که دلتنگیشو با عصبانیت بروز داد ...............
پدر ببخش فرزندی رو که خیلی دوستش داشتی و اون جایی رفت که دو ماه که هیچ .. دوریش به 6ماه و 7 ماه میکشه
سلام اجی خوبی ان شاءالله که درست میشه همه چی ولی کاشکی میتونستی انتقالی بگیری و نزدیک خانواده ات باشی اجی یا اونا بیان پیشت خدا حفظشون کنه برات امروز پست جدید گذاشتم تونستی سر بزن ممنونم