یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

از همه جا

  مادر همسرم 26 خردادماه  به رحمت خدا رفت 

واقعا مثل مادر خودم دوستش داشتم و در این یازده سال که عروسش بودم همیشه خیلی با فرهنگ و باکمالات رفتار می کرد..  در مدت 6ماهی که بیمارستان بستری بود همسرم مثل پروانه دورش می چرخید و با همه مشقت هایی که برامون داشت من بیش تر از پیش عاشق همسرم و قلب  مهربونش شدم و حالا میفهمم که مهربونی  آسمانی الشن به باباش رفته 

پدر همسر فعلا شبا میاد خونه ما میخوابه باز با خودم کلنجار میرم .. مدام آیه "فمن یعمل مثقال ذره .... تو ذهنم تکرار می شه .. در محضر خدا حتی یه ذره خوبی  هم بی جواب نمیمونه  وآیه ای که توصیه میکنه  پرو بال تواضع و محبت و مهربانی برای پدر و مادر پیر  بگسترانید ...

آخر هفته قراره پدرم برا عرض تسلیت بیاد .. چقدر قدیمیا به این موارد پایبندن ... چندوقت پیش ضربان قلبش تا 24 افت کرده بود و  باطری گذاشتن ...پدری که مثل کوه استوار بود عصا بدست گرفته و من مثل همیشه در اون لحظات  غایب بودم  ... هربار که میاد خونمون فکر میکنم که دفعه آخریه که با اونهمه سختی راه و حتی تو هواپیما بخاطر عمل گردن و ستون فقراتش با تحمل درد و رنج میاد دیدنم .. آخرین ها چقدر سخته مثل هربار که با مادرم خداحافظی میکنم.... پر از درده

به رفتن و مسافرت که فکر میکنم بخاطر عید و بلاهایی که سرمون اومد یه حس خیلی بدی دارم و واقعا دلم نمیخاد دوباره قدم تو اون راه بزارم .......

چندوقت قبل عید هم من و هم همسرم چندبار خواب دیدیم که الشن تو جاده با ماشین تصادف کرده و سرش از بدنش  جدا وسط  جاده افتاده بود .... خیلی خواب وحشتناکیه ......

مامانم مریضه و مدتی بستری بوده و الان تو خونه دیگه حتی نمیتونه با واکر راه بره ........

خدایا شکرت 

من میدونم که جواب صبر ناچیز ما رو با بهترین پاداش ها خواهی داد

من میدونم که الشن من هدیه بهشتی از طرف توئه  و همیشه میگم  با وجود الشن همه نعمت ها رو یکجا دارم 

و همسری که حواسش بهم هست 

و منی که خیلی تا کمال و در راه کمال بودن فاصله دارم و پر از نقص و کاستی در همسری  و مادری کردن هستم

...........

بعد این همه سال هیچ حس دلبستگی  و تعلق به اینجا ندارم نمیدونم من فقط اینجوریم یا  همه اونایی که تو غربتن همین حس رو دارن .....


....... 

به همسرم گفتم برای قبر من  سنگ نزاری میخام با خاک یکسان باشه ساده و خالص .... چقدر بده که دوست ندارم حتی جنازه امم  اینجا دفن بشه