یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

تلاطم های زندگی

تلاطم های زندگی یه زنگ هشداریه برای تجدید نظرها ... تغییر دادن ها ..متحول شدن ... و رنجی که تا بزرگ شدنت همراهیت می کند 


سوگواری

انگار وارد یه مرحله جدید شدم ........ یجور دوران سوگواری برای از دست دادن عزیزی..... دل کندن از وابستگی .. عمیق ترین وابستگی ..... میشه از وابستگی به همسر هم دست کشید ....... کلا آدم وابسته ای نبودم تو خونمون ...... خواهر برادرام خیلی دوستم داشتن ولی من وابسته هیچکدوم نبودم ......... 

تو غربت تنها پناهم همسرم بود جای همه نداشته هامو پر میکرد ... الان بخاطر شرایطمون خیلی کم میبینمش خیلی خیلی کم ......... روزای اول سخت بود عصبی بودم . الان تو فاز قبول کردن شرایط و کندن خودمم......... چقدر خوبه وارستگی .......... شاید خیلی دل سنگم  ولی حتی توانایی  دور بودن از بچه ها رو هم تو خودم می بینم!

خیلی به تنها بودن و بازسازی احساساتم نیاز دارم ......... به یه مدت دور شدن 

میترسم یه روزی برسه کاملا تنها بشم  همونجوریکه یه زمانی دوست داشتم یه جای خیلی دور برم دور از خانواده و هیاهوها و تنش هایی که بود و ناباورانه محقق شد!

احساس غم بد نیست یوقتایی باید یه دوره سوگواری رو بگذرونی تا حالت بهتر شه 

شده تا حالا پشت تلفن که با مادرتون صحبت می کنید چشماتونو ببندین و با تمام وجود  اون اصوات و حرفها و صدای نفس هاش رو تو ذهن و دلتون ضبط کنید ؟؟ 

زندگی بورانی

زندگیم شده مثل این فیلمایی که تو برف و بوران یکی گیر افتاده و دیوانه وار میجنگه تا مسیرشو پیش ببره .. متوقف نشه.. یخ نزنه 

غم و درد و ناامیدی تو حرفا و زندگیای اطرافیانم موج میزنه ولی  راه چاره شادی ساختن برای خودمون و اطرافیامونه 

برای دخترک از خاطرات قدیمی تعریف میکردم ... از بخاری های نفتی ... روزهای برفی .. مسیرهای طولانی مدرسه تا خانه و ... فکرشو هم نمیکردم  روزهای روتین و ساده یه روزی بشن خاطراتی که دلم براشون لک میزنه 

دلتنگی برای پدر و مادرم بی حد و اندازه شده ... تنهاییام زیاد ولی درس مسیر زندگی من،  چشیدن و بوییدن و حس کردن ذره ذره  لحظات بودن در کنار عزیزان بوده ... از همین الان میبینم روزی رو که الشنم بزرگ شده و آیسانا داره از پیشمون میره .........  زندگیمو با همین غمهاش دوست دارم ... الشن و آیسانا منو ثروتمندترین زن دنیا کردن ..... 

غم ها هستن ... ولی نتونستن ناامیدم کنن 

از مرگ هراسی ندارم شاید روزی نباشه که پایان زندگیمو نبینم! 

قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم.........................................