یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

بده می دریا دریا

با کنسل شدن برنامه  مسافرت و دیدن خونواده بعد هفت ماه ، احساس میکنم یجورایی تو هوا معلقم 

نه خوبم نه بد

عین دیوونه ها همش تو خونه آواز میخونم  معلوم نیس همسایه ها پیش خودشون چی میگن

به من امشب ای ساقی بده می دریا دریا

اونقدر امشب مستم کن که بشم دور از دنیا
بده جامی ای ساقی که بسازم با دردام

ساقی ساقی ای ساقی باز مستم و دیوونه
غم عشق و رسواییم دیگه از کی پنهونه

هنوزم سرکار میایم .. مرخصی ها لغو.. کاهش ساعت لغو.. بدون ماسک و دستکش...... یکی از دانشجوها تستش مثبت شده زنگ زده که من همه جا رفتم  و.. خبر بدین بهشون!!
 خدا کنه این روزا بسلامتی بگذره .. دوباره بتونم همه عزیزانمو ببینم و در آغوش بکشمشون 



دلتنگی 7ماهه

بعد هفت ماه دوری و دلتنگی های اسفند ماه، تکلیف رفتنمون به ولایت مادری بخاطر این ویروس هرزه  هنوز  مشخص نیست .. 

ظاهرا اگه تا حالا غصه میخوردم که چرا زودتر از شش ماه نمیشه برم دیدن خونوادم ، الان باید خدا خدا کنم که بشه بعد 7ماه برم دیدنشون

دیروز زانوی دیگه مامانم عمل داشت ..

دلم تنگههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

خونه تکونی

حضور آدمای دیگه باعث تغییر رفتار آدما میشه ... انگیزه میده بهشون... مثلا همین خونه تکانی عید ،جدا از بحث فرهنگ و رسم و رسومات ، ذوق اومدن فامیلایی که ماه به ماه و فصل به فصل از همدیگه خبر ندارن، باعث میشه خیلیا کل خونه رو برق بندازن .. اسباب و اثاث نو کنن.. کلی به پوست و مو و تیپشون برسن .. 

 از سال 89 که ازدواج کردیم تا امسال ، هیچ عیدی رو خونه نبودیم  و هیچوقت خونه تکونی نکردم! 

خونه تکونی هیچی که، از اونجاییکه کلا در طول سال نهایت 5بار مهمون بیاد خونمون زیاد به دکور و ... چیدمان مبل جوریکه باب میل مهمونا باشه هم اهمیت نمیدم. اندر مزایای دیگه  غربت اینه که آخرین لباس مجلسی  که برا عروسی گرفتم شاید بیشتر از 5سال پیش بود.. خرید طلا و .. هم همینطور .... شاید اگه تو شهر خودمون بودم و رفت و آمدهای خونوادگی بود خیلی چیزای دیگه تو الویتم قرار میگرفت . انگیزه بیشتری برا جلوه گری خونه و خودم! داشتم.


وصیت نامه

چندروزه سوزش گلو دارم.. دانشجوها رو تعطیل کردن از امروز و گفتن خوابگاهها رو تخلیه کنن تا بعد عید ولی خبری از تعطیلی کارمندها نیست!

دیشب داشتم فکر میکردم اگه وصیت نامه بخام بنویسم چی مینویسم؟ فکر خوانوادم بودم  که زیاد ناراحتم نشن.. 

قبل ازدواج خونواده خوبی داشتم ... همسر خوب و دوست داشتنی نصیبم شد که کنارش دوباره متولد شدم. دوست داشتم و تواناییشو داشتم که مقطع دکترا بخونم که نشد ولی با همین مدرک ارشدم هم از تحصیلاتم خوب بهره بردم .. شغل خوبی در محیط دانشگاهی نصیبم شد .. نگران بچه هایم نیستم چون پدر خیلی مهربان و متعهدی دارن.. بعد از مرگم زندگی من در وجود دو موجود نازنینم آیسانا و الشن جریان داره و تا اونا هستن من هم هستم........  شاید خیلی قانع هستم  ولی  از زندگی که داشتم احساس رضایت دارم.. 

دوست دارم بعد از مرگم ،خاک سرزمین مادریم خانه ابدیم باشد ولی ظاهرا بعد مرگ هم باید تو غربت باشم  و نمیخواهم زحمت جنازه کشی بر گردن کسی باشد..