یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

خوشبخت ترین زن

"من و مامانم 53سال کنارهم .. شانس بزرگیه .. با این احساس خوشبخت ترین زن دنیام .. امروز آرزو کردم تا عمر دارم کنار مامانم باشم "


من نمیدونم از 18..19 سالی که پیش خونوادم بودم چقدرشو با مامانم بودم .... بودم یا نبودم!

قبل از اینکه بفهمم از دست داده بودمش ..

دلخوشیم به شنیدن صداشه ...... دلخوشیم به احوال پرسیاشه 

دایی بزرگم فوت شد چندتا خاطره ازش تو ذهنم بود .... دایی ها و عموها و بقیه فامیل یه قاب خاک گرفته تو زندگیم شدن

دوستام از دلتنگی دو هفته ای ندیدن خونواده هاشون دم میزنن ..... من چی شدم! وسط یک بیابون بزرگ خودم شدم یک درخت ریشه دار ..... خودم هستم و خودم ... یجورایی همه دلبستگی ها و دلتنگی ها رو باید ذبح کنم ...... دوست داشتن هایی که اذیتم می کنند باید دور بریزم ...... یه قیچی میخام که رابطه  زندگی 10 سالم رو با زندگی 28 ساله قبلیم قطع کنه .... خواهری بوده برادری بوده خاطراتی بودن ولی باید دفن بشن ..........

سبکبالی

یعد از یک دوره سه ماه و شایدم بیشتر .. دوره ای پر از حس های بد ... تجربه حس های متفاوت نسبت به همسرم ...... دوره تو لاک بودنم .. تازه به حس آرام بودن و سبکی رسیده ام ........ تلنگر ها میتونن سازنده باشن ...

الان دیگه در نبودش راحتم .. از تنهایی های آخر شب  واهمه ای ندارم ... برگشتم به گذشته ای که مستقل بودم ......... چقدر وابستگی ها آدمو ضعیف و شکننده میکنه .... با یه حس جدید پیشش برگشتم  و الان راحت تر میتونم تو آغوشش بگیرم 

طی کردن بعضی مسیرها، سخت دردناک است ولی آدمی می تواند عجیب در برابر سخت ترین مشکلات قوی و نیرومند بایستد!

نمیدانم این منِ تنها چه مسیرهای پر پیچ و خمی پیش رو دارد  ولی "دریایم و نیست باکم از طوفان / دریا همه عمر خوابش آشفته ست"