یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یلدای98

یلدای بی دور همی هم میتونه شاد کننده باشه؟ یلدا با تبریکات تلفنی پدر و مادر و کسایی که امشب خاص به یادت هستن  میتونه دلتنگ کننده نباشه؟ 

بخاطر شاد کردن دخترکم  امشبم شاد خواهم بود .. آرایش خاص .. لباسای زیبای جشن و عکسایی که نشون بده یلدا بهونه ایه برا خوش بودن کنار همونایی که برات عزیزن.


دوستای عزیز وبلاگیم یلداتون مبارک...... دلتون بی غم ...... کنار عزیزانتون خیلی خیلی خوش بگذرونید


پی نوشت "حس های خوب": مدتی بود تو دیجی کالا یه پیراهن خیلی خوشرنگ برا همسرجان چشممو گرفته بود خودش که میگفت خوشکله ولی گرونه سفارش نده تا اینکه دیشب سفارش دادم و بعدش دیدم آخرین  2ایکس لارج بوده که دقیقه 90دی سفارشیدم////////// یکی از دانشجوها برام یه روسری خیلی خوشرنگ هدیه آورد واقعا از قدرشناسیش خوشحال شدم /// دیشب آیسان دستمو تو دستش گرفته بود و خواب رفت و الشن پسری هم دقیقا سرش کنار سینه ام خوابید چه حس خوبیه مادر دوتا وروجک سالم و شاد باشی/////  همسری رو خیلی دوستش دارم و چی بالاتر از حس عاشق بودن

خودمو زندگیم

قبلنا  آیه  ای در قرآن با مضمون "شیطان عمل های زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد " برام خیلی غیرقابل فهم بود .. چجوری میشه که عمل زشت تو نظر آدم زیبا جلوه کنه !  با گذشت سالها تو زندگی خودم برام معنی شد و خیلی وقتا تو ذهنم تکرار میشه .... مصداقش اومد تو زندگی خودم. 


 آیه " مانند دوره جاهلیت  با آرایش و خود آرایی بیرون نیایید" با چیزی که تو ذهن خیلی از ماها جا افتاده زمین تا آسمان فرق داره.. آرایش کنی باکلاس و آپدیتی و بخای بی آرایش باشی میگن امل! برادرزاده 7سالم بیشتر وقتا با رژ لب میره بیرون! یعنی قراره نسل آینده زن های ما چجوری باشن؟؟ از خیلیا که بخارج کشور سفر کردن پرس و جو کردم و همگی به اتفاق گفتن اونجاها خبری از آرایش آنچنانی زنان ایرانی نیست. اکثر خانمها با تیپ ساده و زیبا بیرون میان و نشانی از خودنمایی جنسی و.. تو آدمهای عادی نیست. حالا ما جهان سومیها با تراش دادن صورت و اندام دنبال چی هستیم؟ بخیال خود خیلی هم روشنفکریم! 


قبلنا یه دورانی بود که دوست داشتم یه جای خیلی دور باشم دور از همه .. سالها گذشت و گذشت .. پرت شدم یا شایدم خودمو تبعید کردم به آخر دنیا .. جایی که انگار چند دهه از جایی که بودم عقب تره. تو محک خیلی چیزا قرار گرفتم و فهمیدم چقدر خام و ناپخته ست چیزایی که ادعای داشتنشونو داشتم! دوری از تعصب همچنان برام سخته.. پیش خودم سخته قومیتشونو قضاوت نکنم .. جایی که باید حق رو میگفتم و به ضررم بود نگفتم.. بهم ثابت شده فقط تو موقعیتای خوب و معموله که ادعای انسان خوب بودن رو دارم.


پرنده های قفسی

چند هفته ایه با وجود سرماخوردگی آیسانا، آخر هفته ها رو مجبور شدیم خونه نشین بشیم. دیروز عصر خیلی دلم گرفته بود به همسری گفتم  شنیدی که میگن " پرنده های قفسی عادت دارن به بیکسی" ...... 

گفت : خوب؟؟

گفتم خوب اون پرنده های قفسی ماییم دیگه ..

حضرت آقا فرمودن : فکرای منفی نکن!


مامان خانم من قبلنا هروقت میگفتیم حوصله مون سر رفته یا دلتنگیم میگفت بلند شو چندتا ظرف بشور ، سرت گرم میشه و حالت بهتر میشه! البته که اونموقع ها تن به کار خونه نمیدادیم .. دیروز بلند شدم کلی ظرف شستم و حالم بهتر شد ! ناخودآگاه یاد حرف مامان جان افتادم. بنده خدا حتما اونم حالشو اینجوری خوب میکرده ......

در مقابل بدی، نیکی کنید

از وقتیکه از کارگزینی دانشگاه برام نامه اومد که یکساعت بدون پاس از دانشگاه خارج شدم متوجه شدم که همکارام پشت سرم خیلی ور ور کردن. اون نامه که شکر خدا با تایید رئیسم  و حراست دانشگاه بایگانی شد. 

پارسال یکی از همکارام که به مادمازِل مشهوره  ( یمدت بی سرویس بود و با اینکه هم مسیر نبودیم میبردمو میرسوندمش) سر یه قضیه  کاری باهم به مشکل برخوردیم و متوجه شدم که  خیلی حرف پشت سرم درست کرده که مثلا این خانم صبح زود میاد انگشت میزنه و طرفای 9-10 میاد سرکار!!!  خدارو شکر میکنم که پیش رئیسا به حد کافی اعتبار دارم که همون پارسالم معاون دانشکده اومد پیشمو گفت حواست باشه که همچین حرفی پشت سرت هست...  

کلا من همیشه تو اتاق خودم با همکار هم اتاقیم هستم و تو اتاق بقیه نمیرم. یه رفتار زشتی که دارن تو ظاهر باهم خیلی خوب و صمیمی هستن ولی بارها شده اومدن اتاق ما و پشت سر هم غیبت کردن یا اضافه کار یکی زیاد میشه میرن زیرآبشو میزنن یا خونه همدیگه میرن بعدش میان کلی عیب و ایراد طرف رو میگن و آبروبری میکنن و علی رغم بی کلاسیشون   خیلی باهم چشم همچشمی از نظر مسائل زیبایی و .. دارن  و خیلی اهل هم کلاس گذاشتن هستن.  طرف اومده به منی که کلا اهل پُز و .. نیستم میگه شوهرم رفته 1میلیون و 200 داده گوشت خریده! سه گونی برنج و ... واقعا نمیدونم چه لزومی داره آدم بخاد  انبار شکمبارگی هاشو به رخ بقیه بکشه!  دیشب خدارو خیلی شکر کردم بخاطر اینکه علی رغم از خونواده و دوستام دورم  و فک و فامیلی نداریم ولی با داشتن خونواده 4نفره خیلی احساس خوشبختی دارم. حسی که همکارام بهش غبطه میخورن و بارها بهم گفتن فلانی چه دلی داری تو با اینهمه دوری از خونوادت دلتنگیاتو چیکار میکنی!

همه این حرفها یه طرف .. حرفهایی که شنیدنشون دلمو به درد آورد ولی یاد آیه ای تو قرآن میوفتم که در مقابل بدی، نیکی کنید......... خداییش که دل گنده و لارجی میخاد.

اینروزا یه حس بدی به بُعد آدمی پیدا کردم اینکه اینهمه بدو بدو کردنا برا سیر کردن شکمه .. اینکه چقدر شبیه حیوانات دیگه هستیم و تو پست ترین مرحله زندگی "مازلو" گرفتار شدیم 

- یه قضیه دیگه اینکه فهمیدم اینمدت یه موردی رو اصلا بلد نبودم و اونم احترام و بزرگداشت خودمو استعدادام و جلوه دادنش در برابر دیگران بود.. حداکثری کار میکردمو کمترین توقع رو داشتم .. برا کسی که بمعنای واقعی ول میچرخه 120ساعت اضافه کار رد میکنن و اونوقت منکه پارسال همکارم مرخصی زایمان بود و کار دو نفرو با چه مکافاتی بی سرو صدا انجام میدادم رئیسم گفت اگه میدونستم 100ساعت  برات رد کردن به ریاست دانشکده اعتراض نمیکردم! تصمیم گرفتم و البته از همکارمون که تو این کارا استاده یاد گرفتم چجوری به کار خودم بها بدم و پیش  بقیه ارزش واقعی کارمو لفضی بگم یعنی کاری که زبون آدم میکنه عملکرد آدم نمیکنه.. تعریف کردن از خودمو بلد نبودم ولی واقعا لازمه .. عقل آدما تو گوششونه

تنگنایِ دل

چقدر دلم تنگ شده برا  حاجی و مامان جانم

جوری شدم که  شبا میخام بخوابم همش تصور میکنم که پیششونم  و تو دلم صداشون میکنم .. حس میکنم صدام یجورایی بهشون میرسه و اونا هم حسش میکنن!

همیشه اینموقع سال دلتنگیام به پیک خودشون میرسن.. سه ماه و اندی از آخرین دیدارمون میگذره از آخرین باری که بوسیدمشون و بغلشون کردم...... بابای خوبم..... مادر مهربانم .......