یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

خودِ الانم

خیلی درگیر دخترک و پسرکم شدم.. خسته و درگیر کار و زندگی.. دلم لک زده برای نوشتن از خودی که به معنای واقعی زیر لگدهای وقایع روزانه، وظایف مادرانه و تنهایی های غربت کمرنگ شده..

باورم نمیشه زمانِ آخرین هایم.. آخرین باری که مرتب باشگاه میرفتم.. آخرین باری که تصمیم داشتم دکترا بخونم... آخرین باری که شب را راحت خوابیدم .. آخرین باری که نماز صبح خواندم.. آخرین باری که کنار همسرم نشستم و آرامش داشتم.. و خیلی چیزای بظاهر کوچیک ولی مهم دیگه

فصل بهار رسیده و یک کوه عظیم از روزهای فوق العاده سخت و استرس زا و خسته کننده رو پشت سر گذاشتم با تحفه بیماری هاشیموتو .. یادگار روزهایی که قاتل سلامتیم شدن.

دلم میخاد بازم بنویسم از احساساتی که در اتاق تاریک دلم تلنبار شدن ..

نظرات 1 + ارسال نظر
اسما سه‌شنبه 20 فروردین 1398 ساعت 16:32

سلام عزیز دلم
خوب کردی شروع کردی بنویسی با نوشتن انگار آدم برا خودش وقت میذاره همین که میشینی از احساساتت مینویسی خالی میشی.
منتشر پست های جدیدت هستم

ممنون اسما جان عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.