داشتم آرشیو وبلاگ یه خانومی رو میخوندم که بعد 20سال زندگی مشترک زن دومی وارد زندگیش شده بود.. نمیدونم چرا با خوندن خاطراتش انگار اون احساس های بد رو داشتم تجربه میکردم..
یاد دیشب افتادم همسرم از لحن بدم شاکی بود .. میگفت از موضع طلبکارانه حرف میزنم... خودم درگیر پسری بودم و آخرای آشپزی رو سپردم بهش و با سه بار توضیح دادن هنوز ملتفت نشده بود چی میگم چون حواسش همزمان به حرفای دختری بود .. منم لحن صدام عوض شده بود..
یاد کادوی گرون قیمت سالگرد ازدواجون افتادم و مراسمی که سوپرایزم کرده بود.. همیشه فکر میکنم خیلی خیلی بیشتر از من با محبت و مهربونه و شاید یه وقتایی از مهربونیش سواستفاده میکنم... نمیدونم..
شرایط بچه داری طوریه که حتی فرصت نمیده لحظه ای پیش هم بشینیم ... و این فکر همیشه باهامه که چحوری میشه هم مادر خوبی بود و به کارا و بچه ها رسید هم همسر خوب و هم برا خودت وقت بزاری..
زهرا جان کجایی ؟دوتا پست نوشتی گذاشتی رفتی
احیانا اون وبلاگ وبلاگ اینک خانم بود؟اگه اون نیست بگو آدرسش رو بدم اونم بخون .
کادوت چی بود؟ببخشیدا میپرسم کنجکاو شدم
میدونی ما خیلی بیشتر از همسرامون خوبیم اما ما مشغله مون زیاده اونا وقتشون آزاد تره همین به خرید که میرن بازار میان چقدر حوصله شون باز میشه ما فقط خونه ایم و رو روحیه مون تاثیر داره تازه ما کمک مالی هم هستیم براشون و فشار اقتصادی رو دوتایی میکشیم نه تنها آقامون ، پس حق دارن مهربون تر باشن (خوب توجیح کردم؟)
اره اسماجان درست حدس زدی.. سالگرد ازدواج ما سوم فروردین بود. پالتو گرفته بود ۵۰۰هزار.. قربون توضیحاتت