یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

روز اول مدرسه آیسانا

خیلی حس عجیب و خاص و خوشحال کننده ایه اینکه ببینی دخترت 6سالش تموم شده و قدم در یک راه نورانی و سخت علم آموزی گذاشته ... دستشو گرفتم و باهم تا مدرسه پیاده رفتیم بهش تبریک گفتم و دخترک جانمم در جواب گفت منم مامان بهت تبریک میگم که روز اول داریم باهم میریم ....... 

من وقتایی که بچه ها رو حموم میکنم هربار میگم خدایا شکرت که زنده ام و اینبارم خودم بچه هامو شستم  خدا در جواب چی میگه خودش میدونه

امروزم خدارو شکر کردم که زنده هستم و دخترمو روز اول مدرسه همراهی کردم و کنارش بودم.

نظرات 5 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی یکشنبه 14 مهر 1398 ساعت 13:08 http://fala.blogsky.com

استرس این که محیط مدرسه چه طوره و برخورد کادر مدرسه، و دیر و زود شدن ها.

خدارو شکر که الان بهترین

اسماعیل بابایی دوشنبه 8 مهر 1398 ساعت 13:06 http://fala.blogsky.com

به سلامتی؛ برای هیراد، خیلی استرس داشتیم. الان بهترم!

استرس چی؟؟

یک زن مینویسد سه‌شنبه 2 مهر 1398 ساعت 14:27

ان شاالله دفاع پایان نامه دانشگاهش شرکت کنی.اونروز دیر نیست.زمان زود میگذره

آره دیگه زمان برا ما خیلی زود میگذره

مامان نرگس یکشنبه 31 شهریور 1398 ساعت 18:45 http://Boghzepenhaneman.blogfa.com

مبارکش باشه. ان‌شالله مدارج بالاتر.
قدر این لحظه‌ها رو بدونید.

ممنون مامان نرگس جان. انشالا شماهم چند سال بعد این حس قشنگ رو تجربه کنید

سلام. خیلی ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.