یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

زندگی بورانی

زندگیم شده مثل این فیلمایی که تو برف و بوران یکی گیر افتاده و دیوانه وار میجنگه تا مسیرشو پیش ببره .. متوقف نشه.. یخ نزنه 

غم و درد و ناامیدی تو حرفا و زندگیای اطرافیانم موج میزنه ولی  راه چاره شادی ساختن برای خودمون و اطرافیامونه 

برای دخترک از خاطرات قدیمی تعریف میکردم ... از بخاری های نفتی ... روزهای برفی .. مسیرهای طولانی مدرسه تا خانه و ... فکرشو هم نمیکردم  روزهای روتین و ساده یه روزی بشن خاطراتی که دلم براشون لک میزنه 

دلتنگی برای پدر و مادرم بی حد و اندازه شده ... تنهاییام زیاد ولی درس مسیر زندگی من،  چشیدن و بوییدن و حس کردن ذره ذره  لحظات بودن در کنار عزیزان بوده ... از همین الان میبینم روزی رو که الشنم بزرگ شده و آیسانا داره از پیشمون میره .........  زندگیمو با همین غمهاش دوست دارم ... الشن و آیسانا منو ثروتمندترین زن دنیا کردن ..... 

غم ها هستن ... ولی نتونستن ناامیدم کنن 

از مرگ هراسی ندارم شاید روزی نباشه که پایان زندگیمو نبینم! 

قفس به این بزرگی کاشکی پرنده بودم.........................................

نظرات 2 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 4 آبان 1399 ساعت 01:08

سلام اجی خوبی ان شاءالله که درست میشه همه چی اجی

سلام عزیزم. قربانت انشالا

اسماعیل بابایی شنبه 3 آبان 1399 ساعت 16:02 http://fala.blogsky.com

درد زیاده این روزها...
آدمی مدام فکر می کنه به سپری کردن، به کورسوی امیدی...
خدا عزیزانتون رو براتون تندرست و شاداب نگه داره

خیلی ممنون از حضورتون آقای معلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.