یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

روزهای بی لبخند

 از بعد مسافرت تابستان هر وقت گفت دوست دارم ..گفتم دروغ نگو ...... گفتم باور نمی کنم ...... گفتم تو عمل ثابت نکردی ....... 

دیروزم گفت و گفتم ...... گفت طرف بزرگ ترین اشتباه ها رو می کنه و ...  تو خیلی بزرگش کردی 

خلاصه یه بحث کوچولو کردیم و گرفتیم خوابیدیم برا استراحت عصرونه 

بیدار که شدم  حرف نزدم و حرف نزد.  بعد که خواست بره سرکارش گفت برات دوتا چایی ریختم  و آخر شبم با یه پیتزای بزرگ اومد!

آیسانا میگه مامان خیلی وقته رو لبات خنده نمی بینم !

 تصمیم گرفتم آخر شبا بجای اینکه از خودم برا الشن قصه بگم تایم کتاب خوندن رو به همونزمان موکول کنم. دیشب شروع خوبی بود. از اینکه مثل زمان آیسانا وقت نمی کنم براش کتاب بخونم ناراحتم.. 

نظرات 3 + ارسال نظر
مامان نرگس دوشنبه 20 بهمن 1399 ساعت 08:47 http://boghzepenhaneman.blogfa.com

سلام
امیدوارم حالتون بهتر شده باشه و مادر سلامتی کاملشون رو به دست آورده باشند.

سلام عزیزم
خیلی ممنونم. شکر خدا حالش خوبه به لطف خدا

مامان نرگس دوشنبه 13 بهمن 1399 ساعت 10:44 http://boghzepenhaneman.blogfa.com

سلام
ممنون بابت حضور مهربانانه تون
براتون آرزوی سلامتی میکنم
و پیشاپیش تولد حضرت فاطمه (س) و روز مادر رو بهتون تبریک میگم.

الهه چهارشنبه 8 بهمن 1399 ساعت 23:08

سلام اجی خوبی ان شاءالله درست میشه همه چی مامانت بهتره مرخص شده؟؟؟؟

سلام عزیزم. بله خدارو شکر بهتره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.