یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

دلتنگی پدرانه

حاجی زنگ زده بود از رفتن خواهر به شمال ناراحت بود . میگفت زنگ بزنم بگم فلانی شمال نزدیک تره یا اینجا ! 

گفتم حاجی فراموش کردی تابستون اومده بودن دیگه .... با لحن خاصی گفت آره فراموش کردم ... از تابستون چندماه میگذره ؟

گفتم دو ماه....

گفت: بزار بچه هات بزرگ شن بعد میفهمی دو ماه دوری یعنی چی !

.....................................................

اولین بار بود که دلتنگیشو با عصبانیت بروز داد ...............

پدر ببخش فرزندی رو که خیلی دوستش داشتی و اون جایی رفت که دو ماه که هیچ .. دوریش به 6ماه و 7 ماه میکشه 

نظرات 2 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی شنبه 22 آبان 1400 ساعت 15:43 http://www.fala.blogsky.com

الهه شنبه 22 آبان 1400 ساعت 12:37

سلام اجی خوبی ان شاءالله که درست میشه همه چی ولی کاشکی میتونستی انتقالی بگیری و نزدیک خانواده ات باشی اجی یا اونا بیان پیشت خدا حفظشون کنه برات امروز پست جدید گذاشتم تونستی سر بزن ممنونم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.