یک نفر زمینی

غربت ghorbat

یک نفر زمینی

غربت ghorbat

39 سالگی

دیشب پیام های تبریک خواهرها و برادرها و .... تو گروه میومد .. یکی یکی که میخوندمشون اشگم جاری شد ...

-------------------------------------------------------------------------------

خوشحالم که نعمت 39 سال زندگی به من عطا شد

 خوشحالم از نعمت و ثروت صبر  و قناعت  که بزرگترین دارایی من بود

................................................................................................................................................

تقریبا تنهایی مسیر زندگیمو پیدا کردم....... سختی ها و تلخی ها زیاد بودن و هستن ولی مهم اینه پشت سر گذاشتم هرچند اثرات هیچ سختی و تنشی در خلق و خو و رفتار آدم و دیدش به زندگی  بی تاثیر نیست..

...............................................................................................................................................

به طرز عجیبی شیفته آرامش و استراحت و خواب شده ام ! جوریکه نمیتونم تا اومدن همسری بیدار بمونم

-----------------------------------------------------------------------------

 تنها هدفی که شاید هم تواناییشو  داشتم و هم علاقه اشو و  دیگه کنارش گذاشتم  تحصیل در مقطع PhD بود با اون همه وقتی که برای مقاله ها و تدریس تو دانشگاهها گذاشتم که بشه جزو رزومه ام .... بخاطر  بچه ها ..... شاید بشه روزی فرصتشو دوباره پیدا کنم

---------------------------------------------------------------------------

 عاشق دلسوخته ... پسرک کرد 13سال پیش  سه روز پیش پیامک تبریک داده بود .......  

---------------------------------------------------------------------------

خدایا ممنونم بخاطر کسی که ازم ساختی و بهم آبرو دادی .. همسر خوب و بچه هایی که مشغله زا و پردردسرن  و شغلی که عزت و احترام دارم و  شکر بخاطر دوری و غربت و تنهایی ها 

حرفای خودمونی

 خدا  دو وجود پرمهر .. دو دست آرامش بخش .. بهم هدیه داده که تنهایی هامو پاک کنن

سختی های خیلی زیادی بخاطرشون پشت سر گذاشتم .. الان که به اون روزا فکر میکنم حس نابی بهم دست میده از اینکه روزهای نفس بر تمام شد .. من با همه تنهایی ها و دست تنها بودنم و کارمند بودنم تونستم  از آب و گل دربیارمشون و بزرگ شدن و قدکشیدنشونو ببینم ........ دانشجوهای پسر  که میان پیشم یه لحظه الشن رو تصور میکنم مثل باباش چهارشونه و قدبلند اومده دفترکارم وو لذت میبرم از این تصور خوب ... همش روزی رو تصور میکنم که آیسانا فارغ التحصیل رشته پزشکی شده هرچند انتخاب خودش قطعا سازنده ترین انتخاب خواهد بود .......

فروید میگه یه مقدار از نقایص و کمبودهای نیازی ما با تصورسازی و خواب دیدن ارضا میشه ..........

خدایا هدیه های قشنگتو برام حفظ کن ... مهرو عاطفه بچه هامو ازم نگیر

به همسر میگم خوبه مثل فلانی دوتا پسر ندارم من طاقت عروس داری ندارم .. چجوری میخام دل از محبت الشن بکنم ... 

زخم های کاری

در طول زندگی برخی رویدادها .... حرف ها و صحنه ها انقدر دردناک هستن که زخمی عمیق روی دل آدم میزارن 

کلا افتادم تو گودال افسردگی ....... حال دلم  به این زودیا خوب شدنی نخواهد بود

مسافرت تابستانی

دنیا جای دل بستن نیست  لذت بردن شاید شکرگزاری برتری باشد..

 شنبه شب راهی دیار مادری هستم باز هم تنها و بدون همسرم ...


همسرِ جان

عجیبه هروقت متن عاشقانه یا احساسی بخوانم یا تعریف های یک خانم از همسرش   .......

 یاد همسر خودم میوفتم و عجیب دلتنگش می شم

  "من هر وقت به تو نگاه می کنم توی چشمات و حرکاتت یک آدم بکر را می بینم که مثل یک طبیعت بکر و دست نخورده زیبا و دوست داشتنی است"


خدایا شکر بخاطر اینهمه ثروتی که به من  ارزانی داشتی